مگسِ کشتیران!

 

مگس بر پرِکاهی نشست که بر ادرارِ درازگوشی روان بود. مغرورانه کِشتی می‌راند و می‌گفت: 

من علم دریانوردی و کشتیرانی خوانده‌ام، و در این کار بسیار تفکر کرده‌ام. ببینید این دریا و این کشتی را، و بنگرید مرا که چگونه در این دریای موّاج و پُر خطر کشتی را به ساحل امن می‌رسانم!

در ذهن کوچکش از پرکاهی، یک کشتی عظیم، و از آن ادرار، دریایی بی‌ساحل ساخته بود.

 

صاحِبِ تأویلِ باطِلْ چون مگس
وَهْمِ او بوْلِ خَر و تصویرْ خَس

گَر مگس تأویل بُگْذارد به رای
آن مگس را بَخت گرداند هُمای

#هادی #هدایت
#مولانا

 

زیاد غرور نگیره مارو

جایی که شیطان هم انسان را قبول نمی کند !

اگر خدا جای ما می آمد، چه میکرد ؟

  ,مگس ,کشتی ,چون ,باطِلْ ,بوْلِ ,    ,در این ,دریایی بی‌ساحل ,ادرار، دریایی ,از آن

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

دانلود رایگان نمونه سوالات آشپزی روز فنی حرفه ای دیجی فایل دانلود کتاب ریاضی عمومی ۲ حسین فرامرزی من و یک دنیا نوشته‌های نغمه محمدنیا کسب درآمد از اینترنت کتابخانه عمومی شهید مظاهری سویق مطهر نشان - فروش تلفنی 09120941291 صوفی دکتر سزاوار مجله علم و زندگی کیمیاجو